زندگی چیزی نیست که لب طاقچه عادت از یاد من و تو برود...

سهراب جون چی چی گفتی ... نور به قبرت بباره.
امروز صبح سر صبحانه رادیو روشن بود، بعد از اخبار یه دفه صدای آهنگ
 من مست می عشق ام اومد.... نمی دونم ناخدآگاه رفتم تو فکر. یاد قبلنا افتادو یاد اردو هایی که با بچه ها می رفتیم و اون عقب اتوبوس من مست می عشق ام من مست می عشق ام رو می خوندیم. یکی تک خونی می کرد و بقیه گروه کر بودن ...
چند دقیقه ای رفتم تو فکر، یاد زمان بچگیم افتادم ... یاد اولین روز مدرسه، واسه یادگاری چه قدر عکس گرفتم ... یادمه اولین روز، خانوم معلممون که یه خال بالا لبش داشت از من خواست که برم یه درخت بکشم، سریع رفتم و چقدر هم قشنگ کشیدم ... یاد دهقان فداکارو تصمیم کبری افتادم... یاد بازی با توپ پلاستکی تو کوچه افتادم، تیرک های آجری و زمین آسفالت و دعوا سر اینکه آیا توپ از رو تیرک گذشته یا رفته تو گل و یا که اصلا کرنر شده!!!
راهنمایی چقدر به من خوش گذشت. اولین دوستم یادم اومد ... الان دیگه خیلی باهم فرق داریم ... یاد تموم اون اردو هایی که عقب اتوبوس می نشستیم و بندری می زدیم افتادم... چه کارگروهی های آبکی داشتیم ...
از همه مهمتر یاد صادق بودن افتادم!!!
دبیرستان هم عالمی داره، اون هم داره تموم می شه دورانی همراه با شور نشاط و ... گاهی هم افسردگی.
واقعا همه چیز خیلی زود گذشته و ما چقدر تغییر کردیم...
زندگی چیزی نیست که لب طاقچه عادت از یاد من و تو برود
زندگی بال پری دارد با وسعت مرگ، پرشی دارد اندازه عشق.
الهه مهر تو

انتقال جهت پیشرفت!

اومدیم بلاگ اسکای. نه اینکه بلاگر ضعیفه یا مشکل داره نه !
اینجوری نیست به نظر من که هنوز بهترین سیستم بلاگینگه . ولی سیستم کامنتیگش مشکل داره (فارسی نوشتن دو کلمه blog و comment مشکل ایجاد کرده!!)
ببینیم تا چی پیش میاد.
حسین