خدا پاشو.....

 می خوام شب قدر امسال یه جورای متفاوتی برگزار بشه. بابا خسته شدیم از بس رفتیم اولش اینقدر تند نماز قضا خوندیم که فردا دست و پامون کوفته شد و نفهمیدیم چی شد. بعد یه دعای جوشن کبیر بخونیم و هی ورق بزنیم تا ببینیم چند صفحه دیگه تموم میشه! بعد هم بشینیم پای سخنرانی های تکراری که می تونیم بگیم گوشمون از این حرف ها پره! بعدش هم مراسم عفو و ببخشید و غلط کردن هایی که همش لحظه ایه و بعدش با قبلش هیچ فرقی واسمون نداره!  قرآنی رو بگیریم رو سرمون که توی بیست سال زندگی هیچ وقت تمامش رو نخوندیم! می خواستم رمضان امسال هر روز یه جزء بخونم که الان که سومه رمضان  ۳ جزء عقبم!هه هه!!!!     بدینوسیله از خدای خود می خواهم که مراسم شب قدر امسالم را متفاوت از سالهای پیش برگزار کنه! یا حداقل کمکم کنه که بفهمم شب قدر متفاوت یعنی چی؟ کسی هست کمک کنه؟

 -----------------------------

واقعا بعضی ها اصلا نمی دونند عزت نفس یعنی چی؟ بابا تو پسری ٫ بیست سالته ٫ غرور داری٫ هزار تا کوفت و زهرمار دیگه هستی٫ یعنی چی آخه؟ میره به یه دختر شماره می ده و میگه : من از شما خوشم اومده و می خوام با شما رفیق شوم و اگه شما هم مایل هستید زنگ بزنید و ..... یعنی ارزش من رو شما دختر تعیین کن!      اگه شما بگی آره یعنی من آدمم و اگه شما بگی نه یعنی من اون قدر ارزش ندارم که ...!     نمی دونم اینا از کجا دارن می خورن؟ کمبود چی دارند؟دنبال چی هستند تو این ارتباط ها؟ آره٫منم این حرف رو قبول ندارم که این ارتباطات آخر تمامشون زیاد خوشایند نیست ولی درصد موفقیت  اینقدر کمه که نمی ارزه به خاطر این درصد کم آدم تن به این خفت بده! آخه مگه اون طرف کیه که تو ارزشت رو می دی دست اون فرد ! جالبتر دخترانی که این ارتباطات رو ادامه می دهند....

 میدونی! من مخالف ایجاد ارتباط به صورت نامتعارف هستم. نا متعادل ٫ غیرطبیعی!! ولش کن ٫ کاش واقعا می فهمیدند!!!!

 -----------------------------

 چند وقته دارم به درستی این جمله یقین پیدا می کنم که: ضمیر ناخودآگاه انسان مانند کودکی است که یک دست در دست انسان دارد و دست دیگرش دارای قدرت مافوق الطبیعی است که توانایی موفقیت یا عدم موفقیت انسان را دارد.

 -----------------------------

گاه می اندیشم ، خبر مرگ مرا با تو چه کس می گوید ؟

آن زمان که خبر مرگ مرا

از کسی می شنوی ، روی تو را کاش می دیدم .

 

شانه بالا زدنت را 

                       ــ بی قید ــ

و تکان دادن دستت که ،

                      ــ مهم نیست زیاد ــ

و تکان دادن سر را که ،

                      ــ عجیب !

                            عاقبت مُرد ؟

                                    افسوس !

کاش که می دیدم....

نظرات 10 + ارسال نظر
محمد امین یکشنبه 25 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 09:01 http://www.Ahmadzade.ir

شما رو نمی دونم اما ما دلمون واسه همکارای قدیم تنگ میشه ...

هادی دوشنبه 26 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 02:33 http://www.duroftade.blogfa.com

سلام
از نصیحتتون ممنون
اومدم اینو بگم که: دلیل این مقایسه هایی که تو وبلاگ می نم ندید بدیدی یا تازگیشون نیست، محض اطلاع هم بگم بار اولم نیست،با این تفاوتا کاملا کنار اومدم راه خودمم انتخاب کردم، و مطالب تو بلاگ هم فقط چیزاییه که با دیدن بعضی صحنه ها به ذهنم می رسه!

امیرحسین سه‌شنبه 27 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 01:01 http://rezvan

سلام
چقدر پیر شدی ...
(سعی کن فکر نکنی جو دادم!)
التماس دعا

ع.ش.ق (دوست شما در دوره ۲۱) سه‌شنبه 27 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 07:50 http://einshinghaf.persianblog.ir

این شعری که در آخر پست نوشتی٫ فقط از خواننده شنیده بودم و دنبال شاعرش هستم. حالا که شما یک ورژن دیگشو نوشتی فکر کنم اسم شاعر رو هم بدونی. می دونی؟

محسن چهارشنبه 28 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 16:04 http://www.piale.blogfa.com

یادت باشه راجع به موضوع این شعر یه دیالوگ تو فیلم run lola run هست که برات تعریف کنم.

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 29 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 01:00

انشا الله که همینطور که می خواید باشه

...مهم نیست پنج‌شنبه 29 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 21:37

السلام علیک یااباعبدلله
طاعات قبول مسلما کمک شدی که نصف راه رو رفتی...آره نصف درک شب قدر همینه که می خوای واگه خواستنتو دست کم نگیری مطمءن باش به آخرش هم میرسی.ولی اگه یقین و ندید بگیری به مرحله بالاتر نمی رسی.کنار این یادت نره این شناخت از نوعی که مستلزمه ظرفیته.کمک خدا زمانی بیشتر میشه که تو هم ازخودت مایه بذاری. هر چی بیشتر بهتر.....
سرزدن به وبی که برات گذاشتم میتونه کمک خوبی باشه.
مطالب بعدیت هم مفاهیم عمیقی اند.امیدوارم عمق بیان وعملش و داشته باشیم.
در پناه حق

م.ش یکشنبه 1 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 13:50 http://همین جا

سلام
خیلی وقت بود نظر نمی گذلشتم و مطلبی هم نمی نویسم.یه جورایی احساس می کنم رفتیم رو هوا.مهم نیست...اما بعد از این همه فکر می کنم مطلب اولیه که توجهم رو جلب کرد و برام جالب بود
رسول من دقیقا حرفت رو می فهمم.من هم می خوام حداقل یک شب قدر امسال رو دیگه کوی نباشم.تا قبل از دبیرستان کوی نمی اومدم.از وقت با جماعت مفیدی آشنا شدم یه بار اومدم کوی و یه جورایی چون راهش نزدیک بود و راحت هم بود دیگه ادامه دادم.
اما امسال حداقل شب ۲۳ رو میرم بازار.اونجا حد اقل مراسم خیلی بهتری برگزار میشه.البته به نظر من.اگه خواستی بیا با هم بریم.
اما اگه واقعا نسبت به شب قدر حساسی کتاب (شب قدر و استجابت دعا ) رو حتما بخون.خیلی جالبه...
ضمنا ما هم دلمون واسه دوستان قدیمی و آبگوشت و ... تنگ میشه!

حسین دوشنبه 2 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 15:11 http://totanj

یه دقیقه وقت داری‌؟؟ می خوام باهات حرف بزنم..
بی خود نیست میگن لحظه ای تفکر بهتر از ۷۰ سال عبادت .
عبادت امثال منو میگن .

بدینوسیله از« خدای» (!!) خود می خواهم که مراسم شب قدر امسالم ....
از خودت بخواه . نه یک شب بلکه این عمر قلیل رو

...مهم نیست دوشنبه 2 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 22:02

السلام علیک یااباعبدلله
می دونم با خوندن متنم تودلت گفتی بابا اینم دلش خوشه. ماکه از این حرفا پریم لااقل چیزی بگو که بکار بیاد.......
آره ولی مشکل ازراهه ...باید اول ظرفیتت رو نشون بدی تا بهت بدن. یه چیز که تازگیا فهمیدم... اینکه تا خودت رو باور نکنی هیچ تغییری روی نمی ده یعنی اگه قبول نداشته باشی که کمک شدی که الان اینجایی؛هیچ وقت بالاتر نمی ری.چون شکر گذار نبودی...ولی اگه شکر گذار باشی پله پله بالات می برند...ار چیزای کوچیک شروع کن بعد مدتی می بینی جایی هستی که هیچ وقت فکرش رو نمی کردی...از اذکار متداول گرفته تا اعمال دوره ای ومنظم.(البته منظورم فقط نماز وروزه نیست) دقیقا... منظم بودن خیلی مهمه (حتما روش کمی فکر کن).شاید الان با حرفام جبهه بگیری ولی یکم که بگذره می بینی همین کارای کوچیک راهایی پیش روت گذاشته که همیشه دنبالش بودی.کتابی آدمی سایتی وهرچیز دیگه ای که دنبالش بودی... پس منتظر چی هستی؟؟؟... رسول پاشو...

درپناه حق منصور وشادکام باشی.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد