هیهات...

سلام

 

۱-    سال اول دانشگاه گذشت. اولین تابستانش هم گذشت .  سال تحصیلی عجیبی بود . تجربه های تازه .حس استقلال و ازین حرفا دیگه!!! . آدم اینجا بیشتر از قبل می فهمه که چقدر میشه از زمان استفاده کرد . چقدر میشه مفید کار کرد و چقدر زندگی بیهوده می گذرد

۲-    مسافرتی متفاوت . از جنسی دیگر . همسفر بودن  با عزیزانی که با نیتی زیبا اومده بودند. آموخته های زیادی داشت ، اما اندوخته هایش بماند.

 جهادی که در لطافت طبعش خلاف نیست ...

خیلی برام سنگینه ؛ خسر الدنیا و الاخرة ....

«جهادی حرکتی‌است الهی. هجرتی است عظیم. اما باید قبل از هجرت خیلی مسائل را برای خودمان حل کنیم.

باید بدانیم که دین ما دستورات زیادی برای کمک به همنوع دارد و دستورات زیادی هم در مورد نحوه‌ی کمک به همنوع.

باید بدانیم چرا می‌رویم، کجا می‌رویم و چه باید بکنیم تا لیاقت لفظ « جهادگر » را داشته باشیم.

باید بدانیم ما روزی‌ده محرومان نیستیم و فقط وسیله‌ای هستیم که لیاقت سهیم شدن در رنج محرومان را یافته‌ایم.

باید بدانیم بیشترین نفع جهاد برای خودمان است تا رفاه خواب‌مان نکند؛ تا انسانیت را فراموش نکنیم.

باید بدانیم « کمک به محرومان » خوب است، اما نباید باعث « تحقیر » بندگان پاک خدا شود.

باید بدانیم « احترام به انسان‌های دیگر » لازم است، حتی اگر یک روز از مسافرت کوتاه ما، از بین رفته باشد.

باید بدانیم « غرور »، آفت جهادی است.

  • دعا کنیم که جهادگر شویم و جهادگر بمانیم ...>>

  • حتما به اینجا یه نگاه بندازید.

۳-    نکات کلیدی داره این سفر کاش قبل رفتنم می دیدم شون ..چند وقت پیش با رفیقی حرف می زدم . به اون داشتم می گفتم که تو خمس وقت خودتو واسه جهادی گذاشتی .دو تا مسافرت تو یک بازه شش ماهه ، همراه با سفر پیش هماهنگی و این حرفا ... خلاصه  اجرت با خودش.

۴-   برای سلامتی  سه تن .  صدرا ، دشت ، کربلا و وطن !!

۵-    نمی دونم چرا اینجوری میگذره .  مسیر زندگی به کدام سو باید باشد. خیلی حرف هست . تا چه حد. مجال گفتنش نیست...

 ۶- همه چیز را دوست بدارم اما به هیج چیز دل نبندم .

 

 

رفتیم

امروز 5 شنبه یک روز زودتر.
دل شور میزنه.
حلالم کنید.ممنون

هی فلانی زندگی شاید همین باشد

سلام

 

 

1-     هنوز هم داره میگذره. به سرعت برق و باد !! انگار همین دیروز بود پست دادم .

2-     تازه چند روزه از دست پروژه راحت شدم. اونم چه جوری. رفتم پیش استاد تحویل پروژه ؛ حالا شانس ما استاد بد جوری فوتبالی از آب در اومد . بعد باخت ایران به کره نوبت من بود . حالا بماند که در طول بازی چه گذشت به بچه . بعد باخت ایران هم که یه ساعت تعطیل! نوبت من که شد داشت اخبار مرور می کرد. با کلی شور شوق رفتم تو اتاقش برای تحویل و توضیح پروژه . دریغ از یه نگاه.JAST NEWS !

3-     یه مشهد دو قسمتی .

قسمت اول:دانشگاه. اولین اردو با دانشکده / خوش گذشت / جای هر که نبود خالی.

قسمت دوم: هم خانواده مشهد بودن هم بچه های دبیرستان مون / مشهد تلخی بود...

4-     این مدت خیلی چیزا یاد گرفتم ./ حتی بودن با بعضی ها آموزنده ست . دیدن فطرت های پاک ... (!)

5-     تابستون نا جوانمردانه کوتاست !/ تموم شد / انگار فردا شروع کلاس هاست .

6-     سوخت ، کار من نیست .

                مانده تا برف زمین آب شود

                مانده تا بسته شود این همه نیلوفر وارونه چتر

                نا تمام است درخت.

7-     مسافرت جهادی. یک دنیا حرف.

8-     اگر چه من به چشم تو کمم ، قدیمیم ، گمم ،

                                                              اما من از تو ای که  بد کردی با من  گله می کنم ،    

                                                                   دل نمی کنم   ... 

      ۹- 

                  منم، منی که دیگر هیچ چیزی را دوست نمی دارم

                  به نشان نا رضایتی از امر تغییر پذیر.

                  نفرت هم نمی ورزم به هیچ چیز

                   به نشان نارضایتی تمام عیار از امر تغییر ناپذیر.   

 

عیدتون مبارک

‌::: من کنت مولا فهذا علی مولا 

 

بعد مدت ها

1-گذشت و گذشت . صفحات زندگی به سرعت برق و باد ورق می خورند. دلم برای قدیما تنگ شده . هر چند می دونم یه روزی دلم برای الانم هم تنگ میشه. ولی رسم زندگی همینه ،
" از کسی گلایه ای نیست . اگه باختم به تو باختم. "
2- زندگی دانشجویی ، راضی نیستم . از خودم . روز ها بیهوده و سراسیمه میگذرند. کسی نیست زنهاری بده. حسرت سر حوصله یه کتاب شعر خوندن به دلم مونده. یه صحبت اساسی و بدون روزمرگی. لعنت به قشری گری ، لعنت به سطحی شدن.
" این همه که از تو می‌گویم،
بیهوده نیست.
هر کس که به چیزی یقین کند،
می‌خواهد تمام عمر
و هر کجا
پیامبر این یقین باشد."

«آنتوان دوسنت اگزوپری»
" من با یقین کافر ، جهان با شک مسلمان
با این حساب اهل جهنم فرق دارند "


3- به دلم مونده یه دل سیر ببینمش و باهاش صحبت کنم. اما امان از جدایی . نمی دونم چرا هر کی رو می خوای نیست و هر کی نمی خوای همیشه دم دسته. شاید باید اینطوری باشی:
"خواهان کسی باش که خواهان تو باشد
غمخوار کسی باش که غمخوار تو باشد"
میدونم همینه . ولی نِمیشِد ! با اینکه اینجوریاست ! ولی ...
4- نمایشگاه کتاب . شیر پلا . توچال . 4000 متری ، تله کابین . 48 ساعت سر پا بودن . خوش بودن ، بدون دغدغه . آرام . جات خالی بود . کاش می بودی .
5- احمدی نژاد در دانشگاه / صعود میلان به فینال / نشریه امیر کبیر /دانشکده هنر تهران / شرم الشیخ / میان ترم / جاوا / ولش لاف نمی زنم بمون...
6- با صداقت می گویم . لاف نمی زنم ! بیا
7- تولدتون مبارک . همه ی رفقا. نشد . تبریک میگم.

بمون

™ بعد از مدتها دوباره می خواهم بنویسم . نه اینکه تو این مدت حرفی برای گفتن نداشته با شم نه ٬ پشت کیبورد کاری نمیتونم انجام بدم . همینجوری می شینم و زل می زنم به کیبورد ٬ تموم خاطرات از جلوی چشمام می گذره ولی دستم به تایپ نمیره.


™ فردا روز آخر هفته شهدا ست . خیلی دوست داشتم تهران می بودم . به یاد اون چهار سالی که نشستیم.دونه دونه نام شهید ها رو خوندن ؛ با اون لحنی که می دونید « شْهیــــــــد ... ». به یاد نمایشگاه که سال اول کمک کردیم و اون شبی که مدرسه موندیم تا کار نمایشگاه تموم بشه و نشد . هر چهار سال روز اول و دوم تعطیل بود . یاد شهید هایی که پارسال اوردن . یاد اینکه با بچه هماهنگ می کردیم کجا بشینیم . یاد لحظه هایی که خندمون می گرفت ... . اما الان دلم لک زده واسه یک ربع اونجا نشستن .


™ لحظه های بی تو بودن می گذره اما به سختی . این که هست ! ولی نمی دونم چرا لحظه های با اون بودن هم اینقدر سخت می گذره . یعنی من بلد نیستم چی جوری مدیریت کنم . با کلی حسرت منتظر می مونی تا بیاد ولی وقتی میاد دلشو میشکنم . کاش بدونه ته دلم هیچی نیست٬ از بی عرضه گیمه .


™ قصه ٬ قصه عادته . هر چی مشکله از این عادته . وگرنه اتفاق خاصی نیفتاده . باید اینو بدونی . اندکی صبر سحر نزدیک است

™ یاد باد . یاد گذشته شاد باد .