ماجراهای من و کوکاکولا....

دیشب دوباره کوکاکولا خوردم و قراری رو که با یکی از رفقا گذاشته بودیم که دیگه این نوع نوشابه رو مصرف نکنیم رو شکوندم. ماجرای این قرار از اونجا آب می خوره که توی اردو جهادیی که تابستون امسال با دانشگاه تهران رفته بودم این اتفاق پیش اومد:

در روز میانه ی اردو که برای استراحت بچه ها در نظر گرفته میشه و معمولا هم به گردش سپری میشه ما به یک باغ توی شهر میمه استان ایلام رفتیم ( که این واسه من کلی جای تعحب داشت که چه طوری توی این آب و هوای گرم باغی اینجا وجود داره که انواع درختان توش رشد کرده اند مثل هلو ، انجیر ،گردو ، انار و ...)

و بعد از خوش گذرانی توی باغ برای نماز خوندن و شام خوردن به یه پارک رفتیم. توی این پارک بود که اینجانب از کنار چشمه ای که آبش از آبسرد کن بخچال ما هم سردتر بود ( البته یخچال ما که آبسرد کن نداره ولی از اونایی که داره سردتر بود)  توانستم برای اولین بار کهکشان راه شیری رو ببینم.  خلاصه موقع شام فهمیدم که نوشابه های استفاده شده واسه ما کوکاکلاست و من هم عادت دارم که تو هر جمع جدیدی که باشم و بخوایم این نوشابه رو بخوریم حتما باید به این نکته اشاره بکنم که این آرم انگلیسی کوکاکولا رو که از پشت نگاه کنی نوشته: لامحمدلامکه....  که با کمی دقت می فهمی که کاملا هم از قصد همچین چیزی نوشته شده! بعد با دوستم احمد شروع کردیم به بحث راجع به اینکه، این نوشته که پشت به کاغذه و دقیقا میشه به سمت نوشابه ، تاثیر منفی معنوی اش رو روی نوشابه میگذاره (البته نمی دونم این ترکیب "تاثیر منفی معنوی" درسته یا نه!!). در همین بحث ها بودیم که یاد اون دانشمند ژاپنی افتادیم که دیده بود مولکولهای آب وقتی تحت تاثیر الفاظ خوب قرار می گیرند به آرایش منظم و زیبایی در می آیند و وقتی الفاظ زشت در کنار آنها گفته می شود ناگاه آرایش خود را از دست می دهند و ساختاری زشت به خود می گیرند.

احمد تعریف می کرد که گلدان خانه شان هیچ گلی نمی داده تا اینکه کلمات عشق ، سلام را نوشته اند و در کنار گلدان قرار داده اند و گلدان شروع به شکفته شدن کرده. در دنیای امروزی کمتر کسی است که اعتقاد به اعمال ماوراء طبیعی نداشته باشد و تاثیر ماوراءطبیعی افراد و شی ها را انکار کند. در همین بحث ها بودیم که احمد گفت: گفتن سلام در ابتدای خوردن آب آنرا از هرگونه آلودگی مبرا می کند. سلام گفت و خواست که لیوان پر از نوشابه اش را بردارد که دیدیم.....

دیدیم لیوان نوشابه بدون اینکه دست کسی بهش بخورد ، بادی بیاید یا هر علت دیگری.... افتاد و کل نوشابه اش ریخت زمین! حس غریبی بهم گفت:..........  شاید بهتره فقط خودم درکش کنم، اینه که از اون روز به بعد تصمیم گرفتم دیگه این نوشابه رو نخورم

که البته نشد!!

                          شاید آن روز که سهراب نوشت :

                          تا شقایق هست زندگی باید کرد

                       خبری از دل پر درد گل یاس نداشت

باید اینجور نوشت

                   هر گلی هم باشی

                                         چه شقایق

                                                       چه گل پیچک و یاس

                              زندگی اجبارست.....

نظرات 3 + ارسال نظر
[ بدون نام ] پنج‌شنبه 22 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 11:53

zendegi ejbar ast , marg ekhtiar ast , eshgh yek bar ast

محسن پنج‌شنبه 22 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 13:20 http://www.piale.blogfa.com

نوشابه خودش چی هست که بخوایم سر نوعش بحث کنیم!

[ بدون نام ] دوشنبه 2 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 14:39

توی دنیای امروز کمتر کسی هست که به امور ماورایی اعتقاد نداشته باشه !
آدما توی دنیای امروز به جای درگیر شدن با واقعیت ها خودشونو با این چرندیات گول میزنن !
بهتره به جای دنیای امروز از ایران امروز استفاده کنیم!
کجای دنیا مثل ما احمقن؟!!
توی ایران امروز احمق زیاد پیدا میشه !

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد