وسیع تر و تنها تر

اول از همه یه خسته نباشید به همه  شما.  تبریکات زیادی شنیدید یکی دیگه هم روش . مخصوصا این ماه . من که حس می کنم ماه رمضون داره همین جوری میگذره. (جا نمونیم ها !!) . ازبیست شهریور تا حالا پست ندادم. نه اینکه وقت نشده ؛ امکانش نبوده یا خبری نبوده نه هیچکدوم ...

 خیلی خوشحالم می بینم که دوستام توی دانشگاهای مختلف و رشته های متنوع قبول شدن  و دارن کلی با اونجا حال می کنند . از یه جهت هم چون کمتر می بینمشون یه جورایم ! می بینم اکثرا  وبلاگ ها تو مایه های دانشکده ها و ثبت نام و خلاصه  زندگی جدیدشون سیر می کنند منم نخواستم خارج بزنم .
1- قدمگاه 
کلا خیلی باید راه بریم . از اول صبح که میای تا بعد الظهر  . اولاش که عادت ندارم زانو درد گرفتم.
2- الافگاه
نمی دونم  تعرفه من اینجوری شده یا کلا سیستم ترم صفری ها همینه . یه 8-10 یه 5-7 یا مثلا چهار شنبه فقط 8-10 صبح
3- حواشیگاه
کلا اینجا همه دنبال حاشیه مسایل هستند. درس تو اولویت بعدی قرار می گیره. کدوم استاد بهتره یا کدوم  سر کلاس  فحش میده  ... چه بدونم (!) از این حرفا دیگه.
 4- خوراکگاه
نمی دونم  اول  ترم اینجوریه با کلا همینه . فعلا که غذا خوبه.
 ۵- خوابگاه
۶- دانش   گاه  !!
درس ها خیلی سختی . منم نگران هستم. دیر بجنبم ..

حسین

 ***********************

به سلامت دارش....

مثل اینکه رسم شده تو وبلاگهای تیمی یه نفر که مطلب می ده ٫ نفرهای بعدی به عنوان پی نوشت یه ذره فوضولی کنن تو کارش ولی من فقط می خوام بگم:

کسی که رسم سفر می نهاد اول بار           چگونه ریشه برید از دیار  و رشته ز یار؟

بر آن سرم که گر هر چه مدد کند ناچار               به یاد یار و دیار ، آن چنان بگریم زار

که از جهان ره و رسم سفر بر اندازم

                                                 که از جهان ره و رسم سفر بر اندازم...... (رسول)

 

از شیشه نبودیم که با سنگ بمیریم...

درسها داره شروع میشه. از همین اول لامصب سخته. ما(مهندسی پزشکی) و رشته برق ٫فیزیک ۱ و ۲ رو با هم داریم. بقیه هم به جای دلداری می گن :مگه میشه فیزیک ۱و۲ رو با هم بخونید؟برید اعتراض بدهید حذفش کنن.(به قول امیرحسین: آقا حذفش کنید) استاد فیزیک ۲ هم مثل اینکه تیکه کلامشه که دائم بگه: همون طوری که از فیزیک ۱ می دونید فلان!!! ولی باز هم شیرینیش به همین سختیشه. یکی از نعمتهای خوب برای من هم مصاحبت و هم نشینی با این آقا مجید خرخونمونه که ولش می کنی تو کتابخونه اس. بابا بذار استاد درس بده. جوهر خودکار جزوه ات خشک بشه٫ بعد /فکر می کنم واسه استارت زدن زود باشه. خیلی زود. آخر هفته بعد شاید موقعیت مناسبی برای استارت زدن و درس خوندن باشه. تا ببینیم چی پیش میاد.فعلا نباید از درس استاد عقب موند. واسم جالبه جزوه هام خیلی خوبه. منی که توی کل دبیرستان جزوه هیچ درسی رو نداشتم ( بدون اغراق) و تمام جزوه هام کپی بود الان مرتب و تریپ دخترا (البته به قول دوستان دانشکده) دو رنگ و تر تمیزه. حالا ببینیم آخر ترم کی میاد ازمون بگیره

داشتم با یکی از بچه های علم و صنعت حرف می زدم جو دانشگاهشون بیاد دستم که فهمیدم بچه های دانشکده ما خیلی زودتر با هم جوش خوردن. دلیلش هم لابد خود بچه هاش بودن.حتی تو خود دانشکده های دیگه دانشگاهمون هم همچین خبرهایی نیست. ( حالا یکی می پرسه چه خبرهایی؟ بماند...) ولی خلاصه از هر بابت تامین هستیم. هر جور بچه ای داریم.یه جور هستیم که انگار چهارسال دبیرستان رو هم با هم بودیم.به خوبی اخلاق همدیگه رو می شناسیم.به هم اطمینان داریم و از همه مهمتر واسه همدیگه ارزش قائل هستیم و مهم هستیم. می فهمی؟ تابلوییم. بچه های پزشکی همه کارهاشون با همه. نه تک تک یا مثلا دو تا دوتا( چیزی که تو بقیه دانشکده ها معموله)با هم می ریم نماز ٫ با هم میریم بهداری و اداره آموزش و هر جای دیگه.یه چیزی تو مایه های روز اول ثبت ناممونه که همه مفیدیها با هم بودن. شاید باورتون نشه ولی تقریبا ده نفر با این دوست ارمنیمون همراه شدن تا بتونه یه درس حوزه اعتقادی خودش رو بگیره که  البته نشد. یه کاری کردن این بنده خدا شده به زور مسلمون بشه   

می خوام راجع به دانشگاه کم بنویسم ولی خب خودش میاد . بیشتر بخش مغر من الان با این موضوع پیوند خورده .چی کار کنم. حالا بگو مگه مجبوری بنویسی؟!

****************************************************************

وقتی به یه سری رای می دی که جای یه جمعی تصمیم بگیرن دیگه حق دخالت تو کارشون رو نداری. یه قانونی که تصویب می شه باید اجراش کنی . حتما دلایلی داشته که تصویب شده دیگه. زنگ می زنی می پرسی چرا همچین شده؟ توقع هم داری پشت تلفن قانع بشی. خب من که نمی تونم توی ۵ دقیقه واست بحث ۲ ساعت رو توضیح بدم. آره سر دلیل تو هم بحث شده  و جواب هم بهش داده شده. فوقش هم نشده. دندت نرم می خواستی بیای حرف بزنی. هر کسی یه نماینده ای داره دیگه ٫ اگه قرار بود با تک تک شما سر این موضوع بحث بشه که دیگه نیازی به رای گیری نبود.

این حرفهایی بود که به من زده شد. البته نه بطور مستقیم ٫ ذهن ناخودآگاه یک نفر به ذهن ناخودآگاه من الغاش کرد. تجربه چیزه خوبیه! همه چیزها رو مشخص می کنه. این که تصمیمی ما گرفتیم درست بوده یا نه!!!( ببخشید آقا فرهاد اصلا منظورم شما نبودی!!)

خیلی بد ضایع میشی دهن روزه از این سر شهر بری اونور و بعد به خاطر اینکه یه نفر رو نبینی مجبور بشی نری مهمونی...برگردی خونه ساعت ۷:۳۰ باشه. صاحب مهمونی هم از دستت شاکی.ارزشش رو داشت به خاطر ندیدنش.....؟ آره داشت . تمام

فرصت برای از تو سرودن تمام شد

در گیر ودار عشق تو بودن تمام شد

فصل خزان خاطره ها مان رسیده است

در بستری زیاس غنودن تمام شد

دیگر بس است گفتن شعر از نگاه تو

از انتظار جاده سرودن تمام شد 

می دانم آشنا که به قلبم نمی رسی

در فکر بازگشت تو بودن تمام شد

دوباره دیدمش....

هر کس بد ما به خلق گوید     ما چهره ز غم نمی خراشیم

ما خوبی او به خلق گوییم       تا هر دو دروغ گفته باشیم

یه نفر بهم گفت : سخت ترین دقایق هم فقط ۶۰ ثانیه طول می کشن...

پستی متفاوت...

سلام

۱)امتحان می کنم : یک ٫ دو ٫ سه! این صدای سایت دانشگاه پلی تکنیک است... دارم از اونجا مطلب می دم. فقط نگید که چه قدر خوره ای؟!!  ولی انصافا سرعتش خیلی بالاست. منم که عاشق این اینترنت لعنتی و ..............

 ۲)

آدمی دوست زیاد داره یا شاید فکر می کنه که دوست زیاد داره.

انگاری دومی درستره .(البته نه برای من)

وقتی آدمی دوست زیاد داره توجهش به اونا کم میشه .(مثل من)

بعصی وقتها آدم دوستان خوبی داره ولی قدرشون رو نمی دونه .

بعضی وقت ها آدمی یه خصوصیاتی داره که آدما دورش جمع میشن .

بهش توجه میکنن . اینقدر که دیگه یادش میره اونم باید بقیه رو دوست داشته باشه!!!

 

۳) آدما خیلی زود دل می بندند - به همه چی- به آدمای دیگه به خرت وپرتای اطرافشون اونقدر زود که حالیشون نمیشه که دارن به چه چیزای بعضا بی ارزشی دل می بندند.  ولی بالاخره یه بار به خودشون میان که دیگه کار از کار گذشته . تازه اینجا مشکل دوم شروع میشه . اونم اینه که با وجود اینکه فهمیدن به چیزای پوچ و بیفایده ای دل بستن ولی باز نمی تونن از اونها دل بکنن.

چند بار جاهای مختلفی این تیکه از خطبه متقین از حضرت علی رو شنیدم که متقین یه خصوصیت  خوبی که دارن اینه که :

قره عینه فی مالایزول و زهدته فی ما لایبقی

 یعنی به چیزایی که از بین رفتنی نیستند توجه میکنند و در مقابل زهد و تقوی و کناره گیری اونها نسبت به چیزای  ناپایدار و از بین رونده است.

اولا خیلی کارشون درسته که حقیقت اطرافشون رو خوب تشخیص می دن

دوما اینکه خیلی کارشون درست تره که نسبت به چیزای بیخود بی توجه هستند

شاید مشکل ما ـ البته منظور خودم هستم - این باشه که حقیقت رو خوب متوجه نیستم . چون وقتی آدم واقعا به ماهیت ها پی ببره و گول ظواهر رو نخوره ادامه کار راحت تر باشه

خدایا : ما را لحظه ای و کمتر از لحظه ای به حال خودمان وا مگذار

۴)میلاد گفته بود که از دوست ارمنی ات بیشتر بگو. همین نکته بس که موقع گرفتن فیش غذا که صف نسبتا طولانی داشت ٫ بقیه دوستان که فیش رو گرفتن برای لومبوندن غذا سریع رفتند ولی آقا مدت ده دقیقه الاف من بود . البته توی اون ده دقیقه خودم حالیم نبود . بعد که رفتم بیرون دیدم وایساده بیرون. گفتم : چرا اینجا وایسادی؟ گفت : منتظر شما....... این هم ادب

۵)روزی که دلم پیش دلت بود گرو / دستان مرا سخت فشردی که نرو
روزی که دلت پیش دیگری مایل شد / کفشهای مرا جفت نمودی که برو
 
 
پ.ن: می تونید چند تا تفاوت که این پست با پست های قبلی داشت رو بهم بگید؟ می خوام بدونم چه قدر تو تغییر دادن وبلاگ و مطلب هام موفق بودم؟!