روز ثبت نام ؛ بهترین روز زندگی من...

خیلی حال داد. خیلی. شاید صد برابر بیشتر از اون چیزی که فکرش رو می کردم.صبح ساعت ۷:۵۰ از خونه راه افتادم و تقریبا ۱۰ دقیقه بعد دم در شلوغ دانشگاه بودم.این کم بودن زمانش خیلی حال داد. یاد بچه هایی افتادم که تو دبیرستان خونه اشون بغل مدرسه بودن و زرت و زرت می رفتن خونه و دل ما رو می سوزوندن. ناهار رو خونه خوردن یه حال دیگه ای .

 قبلش با یکی از بچه هامون که تقریبا یک ربع از نظر زمان بندی جلو بود هماهنگ بودم و می فهمیدم که باید چی کار کنم. به زحمت که الان خیلی شیرین به نظر می رسه تونستم برم توی دانشگاه . دادن گل وتبریک و نقشه دانشگاه. البته من دو سه روز پیش رفته بودم و ته توی دانشگاه رو درآورده بودم. یه ذره استرس داشتم. نکنه اسم من تو پذیرفته شدگان نباشه. نکنه مدارکم ناقص باشه. گیر بدن بهم. حال و حوصله درسر رو نداشتم. رفتم تو دانشکده (مهندسی پزشکی پلی تکنیک تهران)و بعد از گرفتن یک پکیج شروع کردم به پر کردن فرمها. به سرعت فرمها رو که خیلی هم کم بود پر کردم-- برخلاف این که شنیده بودم که خیلی فرم بهت می دن و فقط اسم فرمها با هم فرق می کنه ٫ خلاصه انتظار داشتم فرمهای زیادی پر کنم-- بعد رفتم توی یه اطاق دیگه و تقریبا استرسم تموم شده بود. بنده خداها بهشون گفته بودم کلی دانشجو جدید ها رو تحویل بگیرید و .... کارم به سرعت تموم شد و شروع کردم به گشت و گذار توی دانشگاه( البته بعد از نشتن توی چند سمینار و کلاس مشاوره ) نماز و ناهار برنامه بعدی ما بود. دیدن خیلی از بچه های ما که حتی کسانی که دانشگاه ما نبود هم دیدیم. الافی بود ولی نمی دونم چرا اینقدر بهم حال داد. منتظر یک دوست ماندن و بعد از اتمام کارهای اداری رفتن به سینما ( فیلم سرود تولد). نمی دونم من خیلی از فیلمهایی که الان روی پرده است رو دیدم ولی به جز به نام پدر از هیچ کدومش خوشم نیومد. یعنی بقیه اش یک هدف خاص رو دنبال نمی کردن. پیام خاصی نداشتن. فقط فیلم بود که باشه. همین.فیلمهایی که دیدم:  کافه ستاره/ به نام پدر/ سرود تولد/ آتش بس/ سوغات فرنگ/ شام عروسی .

خلاصه روز ثبت نام ما هم با سینما تموم شد. فردا اردوی دانشگاهمونه. چهارشنبه شب برمی گردیم. دوشنبه شب که به یکی از دوستام زنگ زدم فهمیدم از طرف دانشگاه علم و صنعت رفتن اردو. خیلی دلم هوای اردو گرفت. یعنی از خدام بود برم اردو. آخه ما دیگه به اونصورت اردوی دبیرستانی نخواهیم داشت. اینکه می گم به اون صورت منظورم اردوهای جهادی فارغ التحصیلی مونه.

۱۹ واحد رو باید پاس کنم که علاوه بر اونها سه تا درس بی واحد( که تو لیسانس حساب نمی شه ولی باید گذروند) هم بهم دادن. به نظر می رسه ترم سختی رو پیش رو داشته باشم. ولی خب بنارو بر معدل بالای ۱۸ گذاشتم که حداقل معدلم بالای ۱۷ بشه. حالا تا خدا چی بخواد.یه ترم دیگه مشخص می شه که تونستم به اون چیزی که میخواستم برسم یا نه.

 زمان هام زمان های مناسبیه:

شنبه ها از ساعت ۷:۳۰ تا ۱۷

یکشنبه ها از ساعت۷:۳۰ تا ۱۷

دوشنبه ها از ساعت ۷:۳۰ تا ۱۷ (یه چیزی مثل مدرسه)!!!

سه شنبه ها ۷:۳۰ تا ۱۱:۳۰

چهارشنبه ها هم از ساعت ۷:۳۰ تا ۹:۳۰  باید دانشگاه باشم. به نظرم برنامه ی خیلی زیادیه . ولی خب من تا حالا تجربه اینطوری نداشتم که بدونم برنامم خوبه یا نه؟!

 اینا رو که نوشتم گفتم پس من کی باید درس بخونم؟!

 ************************************************

اشتباه دیروزم

درماندگی امروزم است

فرداهایم را به باد داده ام

ولی هنوز به خود نیامده ام

و در جنگ با دیروزم

نظرات 6 + ارسال نظر
علیرضا دوشنبه 27 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 21:37 http://www.toranj.blogsky.com

رسول جان ! خیلی تبریک میگم به سلامتی ! برات آرزوی موفقیت میکنم ! اردو خیلی خوبه مخصوصآ با آدمای تازه که قراره ۴ سال دیگه باهاشون باشی ! فرصت اول دیدن آدمایی با شروع یه تغییری که منتظرش بودی !
« بار خود را بستم رفتم از شهر خیالات سبک بیرون دلم از غربت سنجاقک پر
من به مهمانی دنیا رفتم
من به دشت اندوه
من به باغ عرفان
من به ایوان چراغانی دانش رفتم
رفتم از پله مذهب بالا
تا ته کوچه شک
تا هوای خنک استغنا
تا شب خیس محبت رفتم
من به دیدار کسی رفتم در آن سر عشق
رفتم ‚ رفتم تا زن
تا چراغ لذت
تا سکوت خواهش
تا صدای پر تنهایی
چیزها دیدم در روی زمین
کودکی دیدم ماه را بو می کرد ...»

رفتی از اینجا اما بدون نرفتی از یاد
از این کودکی که ماه رو بو می کرد بپرس کی ماه رمضان میشه؟!

رضا سه‌شنبه 28 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 10:08 http://delshodegan.blogsky.com

آقا شرمنده که استرست رو زیاد کردم ... اما برای ما این جوری بود. خوب دیگه باید هم دانشگاهی مثل پلی تکنیک این همه دنگ و فنگ مثل خواجه رو نداشته باشه ... (البیه امیر کبیر درست تره!)
آخه چرا اینقدر بی خودی می ری سینما ... ۲ حالت داره! یکی اینکه عشق زیاد فیلم دیدنی ... یا اینکه واسه خاطر فیلم سینما نرفتین! گاهی وقتا آدم سینما می ره که ساعتی رو با یکی سر کنه ... می فهمی که!

وقتی می گم سرت شلوغه ... نگو نه! یه ۲ .. ۳ واحد بیشتر از ما داری ... کلا ۱۸ ساعت در هفته! بدیش اینه که مثلا روز دوشنبه به خاطر یه درس باید از ستارخان بکوبم برم میرداماد! (ادبیات فارسی!!)

افتخار ایران پلی تکنیک تهران
آره هدف فیلم دیدن نیست . بهترین خبر همین حضور تو....

۱۹ واحد با سه تا درس دیگه که واحد ندارند( تدریس یار که ۳ نمره از ریاضی ۱ و فیزیک ۱ و۲ روتشکیل می دهند)

کورش سه‌شنبه 28 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 13:28 http://www.vulturek.blogsky.com/

واحد و درس های شما که به من هیچ ربطی نداره!!!
ولی فیلم رو یه توصیه ی مادرانه می کنم که هر فیلمی ارزش دیدن نداره. چه برسه که ارزش پول خرج کردن هم داشته باشه!!! به جز به نام پدر هیچ کدوم رو نباید می رفتی. به جاش باغ فردوس به خاطر ژانر جدیدش ( روان شناسی و فیلم درمانی ) می تونست جالب تر باشه که تازه باز هم بعید می دونم خوشت بیاد ازش ولی سگش به آتش بس و این مسخره بازی ها می ارزه!!!

به قول رضا هدف فیلم دیدن نبود....

[ بدون نام ] چهارشنبه 29 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 11:16

این برنامه بهترین حالته ..بعدا می فهمی

خدا کنه!!!

حسین چهارشنبه 29 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 12:51 http://totanj

بهترین روز زتدگی‌؟؟ یکبار دیگه مرور کن...

شاید مقطعی باشه ولی نزن تو ذوقمون . بهترین روز زندگی من بود................

حامد چهارشنبه 29 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 13:29 http://www.mirror.blogsky.com

رسول راستش رو بخواهی دلم کلی آب شد(نترس هنوز تو همون سایز هستم!!!) ما تازه جمعه می ریم ثبت نام و فرداش که اول مهره باید بشینیم سر کلاس! راستش این اواخر دلم خیلی شور افتاده که چرا انقدر دیر!آیا تو دانشگاه ما هم از این خبر ها میتونه باشه؟! امیدوارم بهت خیلی خوش بگذره.

گفتم این یه ذره اضطرابت طبیعیه ولی هرچی زودتر بر این اضطرابت غلبه کنی زودتر موفق می شی. تمام کارها واسه من خیلی سریع و بی درد سر پیش رفت . همین باعث شد کلی از ترسم بریزه.
در ضمن دانشگاه رو کی می سازه؟ من و تو! پس تو دانشگاه تو هم می تونه از این خبرها باشه...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد