happy valentine to you!

ولنتاین مبارک آقای عاشق/ بانوی دلباخته...

اگر تا چند سال پیش از هرکس می پرسیدید ولنتاین چیست؟ نزدیک ترین پاسخی که می شد شنید و به این روز مربوط باشد نوعی آنفولانزای مرغی بود! ولی خدا را شکر که ولنتاین در ایران هم کشف شد. خدایا شکرت. ترا به خاطر این نعمت بزرگ و رونق مغازه های عروسک فروشی و شمع فروشی شکر می کنم.

ولنتاین ساخته نظام سرمایه داری است ٫که نماد خوب آن تاسیس فروشگاهای رفاه و شهروند بود که ناخودآگاه همه را به خرید تشویق می کنند. خرید چیزهایی که ضرورتی ندارد ولی چرخ اقتصادی مملکت را میگرداند. وقتی کبریت بخواهید در بقالی فقط کبریت می خرید ولی اگر برای خرید آن به فروشگاه رفاه بروید ٬ کالباس و دمپایی و چوب شور و سوپ آماده و چایی ساز و حوله و پتوی گلبافت می خرید ولی کبریت نمی خرید!!! محال است در رفاه گشت زد و خامه گوجه فرنگی ٫ سس هویج خوری٫ کمپوت(...) مرغ و و وکیوم گوشت فلان جای گوریل را نخرید و اندیشید که من تا به حال چگونه بدون اینها زنده بوده ام!

براستی یک سال است و یک روز ولنتاین و یک عشق ابدی!!! و یک عالمه کادوی عاشقانه. الاغی در شمع سوخته ٫ گل رزی خفه شده در قابی پلاستیکی ٫ خورشید و ماهی که از طناب داری حلق آویز شده اند ٫ لیوانی که روی آن عکس دختری است که از شدت عشق عریان شده است ٫ ساعتی با عکس پسری که قلبی به بزرگی خودش را قورت می دهدو....واقعا عشق همین است. باید باور کنید. این عشق است. حداقل این گونه عشق و عشاق همین هستند... بی هدیه در روز ولنتاین هیچ عشقی ثابت نمی شود.

ولنتاین مبارک آقای عاشق/ بانوی دلباخته... جدا هیچ غمی بالاتر از عشق نیست.باور ندارید؟ از آنها که در کنسرت های آریان و عصار به هنگام خوانده شدن آهنگ های عاشقانه شمع می افروزند بپرسید. اشکهای عاشقان را نمی بینید؟ که نمی دانند بین دوست پسر های خود کدام را بیش از دیگری دوست بدارند؟ آنها حاضرند همه چیز خود را بدهند ولی عاشق بمانند.( زیرا هیچ وقت نشده که  چیزی را که خواسته اند ٫ نداشته باشند و غیر ممکن است چیزی را از دست بدهند) همین عاشقانی که در زلزله بم اوج نفرت را از دولت به دل می گیرند که چرا همه ی خانه های گلی بم را بتن آرمه نکرده است. آیا آنها پول هدایای ولنتاین خود را به بم کمک کردند؟ همین عاشقانی هستند که اگر برای کشته شدگان برج های تجارت جهانی در میدان محسنی شمع روشن نکنند ٫ غلیان احساساتشان خاموش نمی شود...

می گویند چه اشکالی دارد صفات خوب !! غربیها را به یادگار برداریم. واقعا اشکالی ندارد. بزودی شاهد مراسم هالووین و جشن کریسمس با کلاهای منگوله دار و جوراب های کادو خواهیم بود. چرا اینگونه نباشیم وقتی مصرف گرایی و بی درد نمایی عقده ی دیرینه ماست...

هدیه خریدن اجباری نیست. هدیه نمی خریم که برایمان هدیه بخرند که اگر  اینگونه بود با پول آن برای خود هدیه ایی می خریم که دوستداریم.بکنید ٫ هرکاری دوست دارید بکنید. عشقتان را همیشگی سازید. واقعا راه های بهتری برای ابراز عشق نیست ؟ مثل رفتن تا طبقه ۱۰ام یک اداره در ساعات غیر اداری با آسانسور و بوسه ای طولانی ٫ عشق بازی در انتهای اتوبان های نیمه کاره ٫ دیدن چند باره فیلمهای بدون تماشاگر در سالنهای بی متصدی در ساعت ۲ بعد از ظهر در لژ و در آغوش گرفتن به بهانه صحنه های ترسناک مثل سرخوردن یک مورچه از لبه فرش....؟؟!! دیگه فکر کنم اگه بخوام ادامه بدم اعضای وبلاگ( علی الخصوص محمد) دیگه بهم اجازه نوشتن تو وبلاگ رو ندهند...

 فقط 

ولن تاین در اردبیل
- خدیجه : رحیم آقا تو بیلمیری امروز چه روزیه ؟
- رحیم : والا فچ میکنم روز جهانی مبارزه با محیط زیست ! ها ؟
- خدیجه : یوخ بابا ! امروز ولرم تایمه !
- رحیم : ها ؟! ولرم تایم نمنه ؟!
- خدیجه : بابا تو مجله نوشته بود روز عشگه ! روز احساساته ! روز من و شوماست !
- رحیم : شوما کیه ؟! ها ؟! بچه بپر برو اون چاگو رو از آشپزخونه بیار ...
- خدیجه : رحیم آقا شوما اصن به من هیـــــــچوقت توجه نمیکنی !

منم به خدا آدمم ! منم مثل شوما از بچگی بزرگ شدم !

حق مادری به گردن بچه هام دارم ...
- رحیم : ببین خدیج من تا حالا چیزی کم گذاشتم !؟!

کوتاهی شده از قبال من ‌؟!
- خدیجه : رحیم آقا امروز همه دوست پسرا واسه دوست

دختراشون کادو میخرن شـــــــوما چرا نمیخری ؟
- رحیم : آخه زن ! من چی کارت کنم ؟!

کدوم مردی واسه زنش سالی یه بار تولد میگیره ؟

که من واسه تو میگیرم ؟
- خدیجه : اصن هر چی شوما بگی !

به ما ولرم تایم نیومده ... دستاتو بشور بیا شامتو بخـور !
- رحیم: سی..یر بابا !

-----
ولن تاین در جوادیه طهران
- بتول : آق میتی میدونی امرو چه روزیه ؟
- میتی : دست کم گرفتی مارو مس که !

خب امروز سالگرد آزادی آق میتی از زندونه دیه !
- بتول : نه بابا ... امروز روز زید بازاست ...

توام که امام زید بازایی ... !
- میتی : خدایی ؟! پس کثافتکاری داریم امشب !
- بتول : اول کادو آق میتی ...
- میتی : واستا ... بیگیر اینو بپوش ...

خدایی کل مسجد شارو گشتم اینو پیدا کردم ...

از رنـگ سبز فسفری خوشت میومد دیه ؟!

اینو بپوشی چه هولویی میشی ! بترکونیم !
- بتول : ایول ! دمت فرت آق میتی !

خداییش خیلی آقایی ! آخه کی ووولوووم تاین واسه

زیدش مایو سه تیکه میخره ؟ ها ؟
- میتی : دهـــه ! این جای تشکرته ا..ترکیب ؟

میخوای یه جوری بزنم تو لگنت که مثه این مایو سه تیکه بشی ؟!
- بتول : اصن میدونی چیه نخواستیم داداش ...

به ما این غلطا نیومده ...
- میتی :‌ گ..میخوری نمیخوای !

مگه منو تو چیمون از این بجه سوسولا کمتره که

ووولووم تاین میگیرن واسه هم ...
- بتول : باشه باااااا ! نمودی ...
- میتی : آها ماچو بده بیاد ....

نظرات 12 + ارسال نظر
فرهاد چهارشنبه 25 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 20:09 http://fale.blogsky.com

فرهاد چهارشنبه 25 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 20:15 http://mirror.blogsky.com

سلام... ببین اون نظر قبلی رو لطف کن پاک کن چون دستم اشتباها به جای تب رفت روی اینتر... باید بگم که اگه همیشه و هر جا و هر روز به یاد اونی که دوستش داری باشی یعنی واقعا دوستش داری... نه اینکه فقط یادت بیفته که توی روزای مناسبتی که یکیش هم این روزه براش یه کادو بگیری... کادو چیز خوبیه اما اینجوریش یه جورایی تو کت من نمیره... راجع به دو قسمت آخر هم که نوشتی باید بگم که خوب نیست مسخره کردن دیگران... حتی اگه دشمنت باشن... می گفتی باید توی جمع بود و خندید و شاد بود... اما خندیدن به چه قیمتی... امیدوارم که دیگه مطلبی که توش توهین به گروه یا توده ای از مردم باشه ننویسی...
یا حق...

قصد توهین نبود. یه ذره شوخی که اشکال نداره! همه می دونن این چیزایی که راجع به هر قومی میگن درست نیست و تو هر قومی هر جور آدمی پیدا میشه. با این دید که فقط یه طنزه و توهین به کسی نیست نوشتم. می دونی بنارو بر این گذاشتم که کسی برداشت توهین نمی کنه....

صادق پنج‌شنبه 26 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 13:34

اول بگم قسمت دوم واقعا خنده دار و زشت بود ببخشید اینو میگم ولی کارت واقعا ابلهانه بود چون به نظر من شوخی هایی هم که ما می کنیم باید افزایش سطح سلیقه ها باشه نه به ... کشیدن اونها اما با قسمت اول موافقم آدم ها کاش چشم هایشان را باز کنند
آدم ها کاش از زور حسادت تب نکنند
تب کنند ، برای آنها که برایشان می میرند
تب کنند از داغ عشق ، از داغ محبت
آدمها کاش لبخند بزنند! که آسانتر هم هست از خشم
آدمها کاش چشمهایشان را هر روز چند لحظه کور کنند
تا با چشم دل ببینند
کم...اما ببینند
آدمها کاش به طراوت باغ همسایه رشک نورزند کاش باور کنند ، بهترین ها ، در بدترین ها نهفته اند

به فرهاد هم گفتم قصد توهین نبود. در ضمن همچین توهین هم نبود...
شعرت هم برگرفته از وبلاگ خودمه؟

علی سعیدی پنج‌شنبه 26 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 22:40

جالب بود!
خودت نوشته بودی یا بازم نقل قول بود؟!فکر کنم فلان جای گوریل رو در یک خاطره در پس ذهنم دارم.
...دیگه چی میشه گفت...



یا حق

گوریل حداقل ده تا خاطره رو میاره در پس ذهن من!

حسین جمعه 27 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 12:20 http://فخفشدت

کاش اون قسمت آخر مطلبتو نمی نوشتی .
من اینجا می فهمم که شوخی با یه قومیت یعنی چی و به چه بهایی انجام میشه

تاکیدش روی یه موضوع دیگه بود ...

محمد رضا جمعه 27 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 20:09

عالی بود اما تازه داشتم احساساتی می شدم
چرا از اعضای وبلاگ می ترسی به فکر مخاطبت(یعنی من) باش اینجوری نیمه کاره رها می کنی افسرده میشن.

زیاد می نویسیم رییس وبلاگ شما میاد میگه چرا زیاد می نویسی! تازه اگه همون محمد رضا باشی.کم می نویسیم میگید چرا کم مینویسی؟!!

...مهم نیست شنبه 28 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 00:36

بسم رب الشهدا.....
السلام علیک یااباعبدالله

سلام
من یه سوال دارم اینکه هدف چی بوده آیاشمابه هدفتون رسیدید؟؟؟.....
من فکر میکنم هدف باید چیزمهمی مثل ایده های عملی باشه.چون دراینصورته که فکاهیا کمترجلوه میکنند......
اگه این دید درسته پس کو ایده هاش؟؟....

راسنی یه نکته مهم این پست میدونید چی بود؟....
اینکه نشون دادشما(آقایشیوا)به این نتیجه رسیده ایدکه غرب حلوا خیرات نمیکنه وبرخلاف ظاهر زیباش بدیهای غیر قابل تحمل هم داره.....واین جای خرسندیه....

غرب وانسانیت؟؟؟؟...........................


درپناه حق پیروز باشید.

هیچ جای دنیا حلوا خیرات نمی کنن.آسمون همه جا همین رنگه٫( فعلا که رنگ قشنگیه) ولی بعضی جاها بدست آوردن حلوا راحت تره( البته نه به هر قیمتی) نگفتم غرب ها!!!

من هیچ سر رشته ای تو زمینه ی جامعه شناسی ندارم . بزرگ تر از من ایده می دهند شکست می خوره چه برسه به من! جای بررسی خیلی زیاد داره. ما حداقل می گیم این غلطه. حالا این که چی درسته بماند برای گنده تر از ماها! کار غلط رو نکنن کار درست بماند پیشکش.

محمد دوشنبه 30 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 13:02 http://delbareaval.persianblog.com/

از گذاشتن لینک مسافرت جهادی ممنونم. ولی اینو بگم که مسافرت جهادی درسته نه اردو جهادی.
در مورد نوشتت هم بگم که خدا رو شکر که از محمد می ترسی وگرنه نمی دونم تا کجا می خواستی پیش بری.
یا علی

تضاد بین اعضای وبلاگ: صحبت محمد و محمد رضا!!!!

م.ش دوشنبه 30 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 16:10

السلام علیکم جمیعا
جسارتا عرض می کنم که آقا رسول از کسی نمی ترسند.فقط یک مقدار به نظرات ما اهمیت میدن که واقعا ازشون ممنونم.
دوما کاملا موافقم که راه حل هم ارائه بدی...

حضوری به عرض گرامتان می رسد...

محمد چهارشنبه 2 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 08:44 http://delbareaval.persianblog.com/

تضاد؟! یعنی محمد رضا گفت بنویسی اردو جهادی؟ اگه این رو گفته همین درسته!!!
راستی یادم رفت بهت بگم که دیگه نبینم به بروبچ جوادیه می توپی ها. وگرنه....
یا علی

majid jon پنج‌شنبه 3 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 22:50

دیدیم وبلاگت به هیچ دردی نمیخوره گفتم لااقل ۲بیت از شعرهای خودمو بنویسم شاید سطحش بره بالا
sakht ast darde khod ra az digran shenidan / az asheghi nagoftan az eshgh del boridan / sakht ast mehrabani az ashena nadidan / yek bar del sepordan sad bar delboridan

علی سعیدی یکشنبه 6 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 02:08

چرا مطلب نمدی دیگه مثل اینکه خودم باید دست به کار شم!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد