۱۰ دقیقه؛ توی تاکسی ونک-ولی عصر

۱. از وقتی خدا بهم ثابت کرده تمام کارها خواست خودشه زندگی ام خیلی قشنگ تر شده. یعنی تمام اتفاقاتی که تو زندگی ام میافته رو خواست خدا می دونم و می گم حتما پشت سر این قضیه نکته ای هست که بعدا واسم روشن میشه. مثل خیلی لذت هایی که بردم و بعدا حکمتشون رو فهمیدم و بسیاری از رنج هایی که کشیدم و بعدا متوجه شدم که برای چی باید همچین اتفاقی می افتاد. خیلی لذت بخشه منتظر باشی تا بفهمی دلیل اتفاق افتادن فلان کار چی بوده. برای اثبات خدا به برهان نظم و علیت نیازی ندارم. منی که خیلی چیزها رو تو زندگی ام با احساسم بهش رسیدم چرا باید برای وجود خدا برم دنبال عقل! فقط...

امیدوارم که این سنت الهی که الان نصیب حال اینجانب شده سنت توفیق الهی باشه نه سنت املاء و استدراج. یه اس ام اسی اومده بود که همه ی آرزوهات رو بنویس ٫ نه به خاطر اینکه خدا یادش میره . به خاطر اینکه در آینده با مرورش بفهمی تمام این چیزهایی که داری یه روزی آرزوت بوده. سرعت رسیدن به خواسته هام داره تند میشه٫ خیلی تند....

۲.امروز توی یه سریال آب دوغ خیاری یه جمله گفته شد که نظرم رو جلب کرد. نتونستم بفهمم درسته یا نه!  کسی که اعتماد میکنه تقصیر نداره ٫ کسی که از این اعتماد سوء استفاده می کنه مقصره!

اتفاقا تو همون سریال پرسیده شد :چیزی که همه ی مردم به دنبال آن هستند٫ سه حرفی!

پول ؟    /نه وسطش الف ه.   / پس مال درسته     /نه جواب درستش یاره ٫ یار....

همه کس طالب یارند ٫چه هشیار و چه مست     همه جا خانه ی عشق است٫ چه مسجد چه کنشت

 

چند روز است آپ ننموده ایم

دلمان لک زده بود روی گزینه " یادداشت جدید" کلیک کنیم

چند روز است سر راحت بر بالین ننهادیم

و با خیال آسوده نخفته ایم

چند روز است غذا از حلقوممان با آرامش پایین نرفته است

و حس چشایی خود را از دست داده ایم

چند روز است اقدام خود را به جز به مقصد دانشگاه بر کوچه ننهاده ایم

و صراط مستقیم می رویم و بر می گردیم

چند روز است گوشت تنمان ذره ذره آب گردد وانگهی دریا شود

نحیف گشته ایم به مانند مانکن های فشن

چند روز است" رفیق بازی" خونمان پایین آمده است

بی وفا گشته ایم و نامرد

چند روز است از بس نشستیم و خواندیم مفاصل بدنمان خشک شده اند

و صدای" قژقژشان" شاهدی بر حال نزار ماست ....

چند روز است یادمان رفته که بودیم ، که هستیم !

                                                                باشد که نباشیم تا بدانیم که بودیم...

نظرات 6 + ارسال نظر
امیر دوشنبه 3 اردیبهشت‌ماه سال 1386 ساعت 23:32 http://diamound.co.sr

سلام
خدافظ

[ بدون نام ] سه‌شنبه 4 اردیبهشت‌ماه سال 1386 ساعت 13:13

akharesh eyyyy.badak nabod

صادق چهارشنبه 5 اردیبهشت‌ماه سال 1386 ساعت 01:33

به به...آقا رسول...حرف های قشنگ قشنگ می زنی...دارم بهت امیدوار می شم(از بعد جهادی رفتنت جدا تغییر کردی هم تو رفتارت هم تو نوشته هات) یه کاری کن ما هم متحول بشیم...دست ما رو هم بگیر.

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 6 اردیبهشت‌ماه سال 1386 ساعت 07:58

سلام تودنیاحرفای قشنگ زیاده..ازطرفی هم الحمدلله انگشت شمارندآدمایی که توانایی بیان کردن خوبیها وزیباییهارو ندارندولیکن اصل کار یه جای دیگه است...آره دقیقا همون چیزیه که خودتون اشاره کردید سنت توفیق نه املاواستدراج.
راستی اگه شما بچه ونک اید منم بچه سیروسم...بازارچه ی
نظام السلطنه(ویانظام الدوله. مطمئن نیستم ولی احتمال۹۰٪
میدم اولی درست باشه مهم اصالت و قدمت چندین و جند سالشه...) این مطلب پیام بازرگانی ایی بود تا ازشما بخوام سری هم به پست قبلی و آخرین نظر بزنید .
با تشکر...

من بچه ی ونک نیستم. محله ای که توش زندگی می کنم می دونم از خیلی جاهای دیگه ی تهران قدیمی تر و با اصالت تره!
جواب اون نظر رو هم دادم....

[ بدون نام ] یکشنبه 9 اردیبهشت‌ماه سال 1386 ساعت 19:31

خوش به حالتان که می نشینید و می خوانید.
ما می نشینیم و نمی خوانیم.

dost پنج‌شنبه 13 اردیبهشت‌ماه سال 1386 ساعت 22:28

salam.ma mikhaim ba yeki az nahadayedaneshgah ke motabaram hast nashriye bezanim age 2st dari ba ma hamkari koni behem mail bezan ziad vaghteto nemigire

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد