خط...

گاهی آدم خسته میشود . قدم هایش را کند می کند . سرش را پایین می اندازد .

دست هایش را بالا می آورد و با چشم های بسته منتظر می ماند .اتفاقی نمی افتد.

کسی شلیک نمی کند . کسی اشک نمی ریزد. کسی دست نمی زند. کسی حتی لنگه کفش پرت نمی کند. آسمان برای بخشیدنت به حرف نمی آید . زمین برای بلعیدنت دهن باز نمی کند . رونالدینیو گل می زند . نور به خط راست سیر می کند . مگس دست هایش را به هم می مالد . دنیا شانه هایش را بالا می اندازد و با همه مولفه هایش به حرکت ادامه می دهد . شاید فقط سنگریزه ای که باید با ضربه کفش تو ،توی آب می افتاد ، باید تا گذر رهگذر بعدی منتظر بماند ،یا قندی که باید برای کار انقباض ماهیجه های پایت می آمد ،در پهلوهایت به چربی تبدیل شود. یا ...

گاهی آدم خسته می شود . با چشم های بسته و در بی تفاوتی نسبت به دنیا به پشت سرش فکر می کند . به خطی که ازگذشته تا زیر پایش آمده است . به پهنایش ،به پررنگی و کم رنگی گاه و بیگاهش، به پیچ و خم بازیگوشانه و بی هدفش ،به قدم هایی که برداشتنشان خط را طولانی تر می کند ، و...

گاهی آدم خسته می شود . چشم هایش را باز می کند و در ازدحام دنیا به جلوی پایش خیره می شود . سنگریزه منتظر است ....

نظرات 4 + ارسال نظر
غمگین جمعه 15 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 23:33 http://www.ghamin.blogsky.com

سلام
اگه این ها دست نوشته های خودتونه بهتون تبریک می گم
زهنتون خیلی واسه نوشتن مطلب فعاله
موفق باشید

فرهاد یکشنبه 17 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 10:17 http://mirror.blogsky.com

قشنگ بود و پر معنی... فقط با اون قسمت رونالدینیو گل می زند مشکل دارم... الان دیگه فقط تیری آنریه که گل می زنه... مفهوم شد...
آیینه به روز شد... منتظرتم...

من یکشنبه 17 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 16:13

اه ای زندگی منم که هنوز با همه پوچی از تو لبریزم
نه به فکرم که رشته پاره کنم نه بر انم که از تو بگریزم
تابستان خوبی داشته باشید .
زیاد زندگی رو سخت نگیرید.دنیا چند روزی بیشتر نیست!!!!!!!

صابر یوسفی دوشنبه 1 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 00:34

مرسی رسول ...قشنگ بود ...یک کم با تو هم حسم...بازم بنویس

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد