اگه بخوام احساس و تجربه ای که از 10 ماه گذشته(منظورم از شروع دوران دانشجوییه)و حادثه هاش دارم رو بگم
:بهترین بیانش یه جمله از کتاب کافه ای زیر دریاست که میگه
شبی در کنار دریای بریگانتس قدم می زدم...نمی دانم در جستجوی چیزی بودم یا کسی در تعقیبم بود ، یادم می آید ...دوران سختی بود اما من به دلایلی که از عجایب روزگار است خوشبخت بودم
...همین
:و حرف آخر
...به کجا چنین شتابان
khoaii kheili zood gozasht. sakht bood vali alan ke negh mikoni mibini kheili khoob bood dar majmoo khosh migzasht..
بی دلیل خوشبخت بودن. من هم دقیقا همین رو در طول این دو ترم حس کردم!
باز خوبه یه شمایی هستی که به اینجا سر می زنی...
بی دلیل خوشبخت بودن!!!! !!!!!! ،آخه مگه می شه؟؟؟
خیلی سریع گذشت
برای خوشبختی دلیل زیاد هست
بعضی ها می بینن
بعضی ها نمی بینن
(البته من خودم نمی بینم)!!!