گذشت...

اگه بخوام احساس و تجربه ای که از 10 ماه گذشته(منظورم از شروع دوران دانشجوییه)و حادثه هاش دارم رو بگم
:بهترین بیانش یه جمله از کتاب کافه ای زیر دریاست که میگه
شبی در کنار دریای بریگانتس قدم می زدم...نمی دانم در جستجوی چیزی بودم یا کسی در تعقیبم بود ، یادم می آید ...دوران سختی بود اما من به دلایلی که از عجایب روزگار است خوشبخت بودم
...همین
:و حرف آخر
...به کجا چنین شتابان
نظرات 4 + ارسال نظر
ham kelasi دوشنبه 1 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 00:05

khoaii kheili zood gozasht. sakht bood vali alan ke negh mikoni mibini kheili khoob bood dar majmoo khosh migzasht..

رسول دوشنبه 1 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 20:13

بی دلیل خوشبخت بودن. من هم دقیقا همین رو در طول این دو ترم حس کردم!
باز خوبه یه شمایی هستی که به اینجا سر می زنی...

هم دانشکده ای سه‌شنبه 2 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 00:49

بی دلیل خوشبخت بودن!!!! !!!!!! ،آخه مگه می شه؟؟؟

فرهاد سه‌شنبه 2 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 13:21 http://mirror.blogsky.com

خیلی سریع گذشت
برای خوشبختی دلیل زیاد هست
بعضی ها می بینن
بعضی ها نمی بینن
(البته من خودم نمی بینم)!!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد