دریای من..

امشب چه غوغا کرده ای٫طوفان چه بر پا کرده ایی

 در سرزمین سینه ام  دل را چو دریا کرده ایی

گاهی به مدم می بری٫گاه به جزرم می کشی
ای ماه پر افسون مرا پایین و بالا کرده ایی

تا کی به ساحل سر زنم٫امواج را بر در نهم
تا کی بجویم من تو را لنگر کجا وا کرده ایی

کی در هوا فانی شوم٫کی ابر بارانی شوم

بر من بتاب ای ماهتاب که آتش بر دل ها کرده ایی

پا دررکاب موج بر٫با خود مرا در اوج بر

آیا به عمرت این چنین موجی تماشا کرده ایی؟


آی و تنی بر آب زن٫چرخی در این گرداب زن
آی و وفا کن در کنار٫عهدی که با ما کرده ایی

تو سینه ام را می دری٫تا کی نمایی دلبری
گویا میان یک صدف گوهر تو پیدا کرده ایی

پرشور گردیده دلم٫با آنکه نزد ساحلم
می میرم از تشنه لبم با ما چه پروا کرده ایی؟

بردی ببر این آبرو٫در
هم مکش آن چشم و رو
از آبروی من عجب ابری محیا کرده ایی

شد رعد و برق ابر٫من یعنی سر آمد صبر من
باران که می بارد بیا من را تو رسوا کرده ایی

دیگر چه سود از گفت وگو٫ رو٫ گل ندارد پشت و رو
با ما مگر تا پیش از این بهترمدارا کرده ایی

دریای من آرام گیر٫ ازعکس رویش کام گیر
مه در بغل کی آیدت٫دلخوش چه بیجا کرده ایی!

خاکستر پروانه ها....

هنگامی که شما تصویری در ذهن خود خلق می کنید عین این تصویر بر روی ضمیر ناخودآگاه شما اسکن شده، وارد می شود و به عنوان مجموعه ای از سیگنالها و پیامها بر ضمیر ناخودآگاه شما تاثیر می گذارد. این تصویر پردازش می شود ضمیر ناخوداگاه مفهوم آن تصویر را می تواند در دنیای واقعی زندگی شما عینیت بخشد. وقتی شما تصور می کنید که مثلا فلان اتومبیل زیبا را خریده اید و به همراه عزیزان خود به سفر شمال رفته اید ، هوا بسیار عالی است و شما با شنیدن نغمه زیبای موزیکی که از ضبط اتومبیل پخش می شود لذت می برید و در عین حال به مناظر زیبای جنگل اطراف خود نگاه می کنید، چنین تصویر و تخیلی برای شما این قابلیت را دارد که عینا بزودی در دنیای شما اتفاق بیفتد و شما روزی در همان جنگل و جاده رانندگی کنید و ناگهان سر یک پیچ به خود نهیب بزنید که وای خدای من ! من دقیقا همین صحنه را دو سال پیش تجسم و تخیل کرده بودم در حالی که آن روز اصلا اتومبیل نداشتم و......

تصویرسازی ذهنی یکی از بهترین شیوه های برنامه ریزی و هدایت ضمیر ناخودآگاه است.

رخداد شب قدر و طراحی سرنوشت باید طی مراسم زیبا و وی‍ژه ای انجام شود تا در شما باور ایجاد کرده و در ضمیر ناخودآگاه شما سیگنالی قدرتمند و نتیجه بخش وارد کند تا نتیجه ای بسیار عالی در دنیای شما بوجود آورد. باید بدانید که ضمیر ناخودآگاه شما به مانند بچه 5 ساله ای است که از سویی ساده لوحانه به شما می نگرد تا شما به او چه بگویی و چه فرمان بدهی و از سوی دیگر قدرت ماوراء طبیعی را دردست دارد که می تواند به تخریب و یا سازندگی زندگی شما ،باورهای شما، هدف های شما و ... بپردازد.

ادامه دارد.....

 

" آدمی که گریه می کنه یه درد داره , ولی آدمی که می خنده ... هزار تا درد داره!"

این حرف رو یه رفیقی به من زده ... یه رفیقی که من دیگه نمی شناسمش. اصلا دیگه نمی دونم که اسمش چی بود  ... ولی اسم اون همیشه برای من رفیق خواهد موند. همیشه ... همیشه ... فقط دوست دارم بدونه که دارم می خندم ....

نذار که از سکوت تو پرپر بشن ترانه ها

                                                         دوباره من بمونم و خاکستر پروانه ها.....

 

پ.ن.

چه باشکوه و ستودنی است قلب غمگینی که با دل های شادمان نغمه ای شادمانه سر می دهد !

سایه...

امروز نه آغاز و نه انجام جهان است       ای بس غم و شادی که پس پرده نهان است

تو ره رو دیرینه ی سرمنزل عشقی        بنگر که به خون تو به هر گام نشان است

 آبی که برآسود زمینش بخورد زود        دریا شود آن رود که پیوسته روان است

باشد که یکی هم به نشانی بنشیند    بس تیر که در چله ی این کهنه کمان است

از روی تو دل کندنم آموخت زمانه          این دیده از آن روست که خونابه فشان است

 دردا و دریغا که در این بازی خونین        بازیچــــه ی ایام دل آدمـــیان است

 ای کوه تو فریاد من امروز شنیدی          دردیست درین سینه که همزاد جهان است

 از داد و وداد آن همه گفتند و نکردند       یا رب چقدر فاصله ی دست و زبان است

 خون میچکد از دیده درین کنج صبوری    این صبر که من میکنم افشرده جان است

 از راه مرو سایه که آن گوهر مقصود          گنجیست که اندر قدم راهروان است

 

حرف آخر:

بزرگترین سرمایه یک دل حرفهایی است که برای نگفتن دارد...

خدا پاشو.....

 می خوام شب قدر امسال یه جورای متفاوتی برگزار بشه. بابا خسته شدیم از بس رفتیم اولش اینقدر تند نماز قضا خوندیم که فردا دست و پامون کوفته شد و نفهمیدیم چی شد. بعد یه دعای جوشن کبیر بخونیم و هی ورق بزنیم تا ببینیم چند صفحه دیگه تموم میشه! بعد هم بشینیم پای سخنرانی های تکراری که می تونیم بگیم گوشمون از این حرف ها پره! بعدش هم مراسم عفو و ببخشید و غلط کردن هایی که همش لحظه ایه و بعدش با قبلش هیچ فرقی واسمون نداره!  قرآنی رو بگیریم رو سرمون که توی بیست سال زندگی هیچ وقت تمامش رو نخوندیم! می خواستم رمضان امسال هر روز یه جزء بخونم که الان که سومه رمضان  ۳ جزء عقبم!هه هه!!!!     بدینوسیله از خدای خود می خواهم که مراسم شب قدر امسالم را متفاوت از سالهای پیش برگزار کنه! یا حداقل کمکم کنه که بفهمم شب قدر متفاوت یعنی چی؟ کسی هست کمک کنه؟

 -----------------------------

واقعا بعضی ها اصلا نمی دونند عزت نفس یعنی چی؟ بابا تو پسری ٫ بیست سالته ٫ غرور داری٫ هزار تا کوفت و زهرمار دیگه هستی٫ یعنی چی آخه؟ میره به یه دختر شماره می ده و میگه : من از شما خوشم اومده و می خوام با شما رفیق شوم و اگه شما هم مایل هستید زنگ بزنید و ..... یعنی ارزش من رو شما دختر تعیین کن!      اگه شما بگی آره یعنی من آدمم و اگه شما بگی نه یعنی من اون قدر ارزش ندارم که ...!     نمی دونم اینا از کجا دارن می خورن؟ کمبود چی دارند؟دنبال چی هستند تو این ارتباط ها؟ آره٫منم این حرف رو قبول ندارم که این ارتباطات آخر تمامشون زیاد خوشایند نیست ولی درصد موفقیت  اینقدر کمه که نمی ارزه به خاطر این درصد کم آدم تن به این خفت بده! آخه مگه اون طرف کیه که تو ارزشت رو می دی دست اون فرد ! جالبتر دخترانی که این ارتباطات رو ادامه می دهند....

 میدونی! من مخالف ایجاد ارتباط به صورت نامتعارف هستم. نا متعادل ٫ غیرطبیعی!! ولش کن ٫ کاش واقعا می فهمیدند!!!!

 -----------------------------

 چند وقته دارم به درستی این جمله یقین پیدا می کنم که: ضمیر ناخودآگاه انسان مانند کودکی است که یک دست در دست انسان دارد و دست دیگرش دارای قدرت مافوق الطبیعی است که توانایی موفقیت یا عدم موفقیت انسان را دارد.

 -----------------------------

گاه می اندیشم ، خبر مرگ مرا با تو چه کس می گوید ؟

آن زمان که خبر مرگ مرا

از کسی می شنوی ، روی تو را کاش می دیدم .

 

شانه بالا زدنت را 

                       ــ بی قید ــ

و تکان دادن دستت که ،

                      ــ مهم نیست زیاد ــ

و تکان دادن سر را که ،

                      ــ عجیب !

                            عاقبت مُرد ؟

                                    افسوس !

کاش که می دیدم....

ماجراهای من و کوکاکولا....

دیشب دوباره کوکاکولا خوردم و قراری رو که با یکی از رفقا گذاشته بودیم که دیگه این نوع نوشابه رو مصرف نکنیم رو شکوندم. ماجرای این قرار از اونجا آب می خوره که توی اردو جهادیی که تابستون امسال با دانشگاه تهران رفته بودم این اتفاق پیش اومد:

در روز میانه ی اردو که برای استراحت بچه ها در نظر گرفته میشه و معمولا هم به گردش سپری میشه ما به یک باغ توی شهر میمه استان ایلام رفتیم ( که این واسه من کلی جای تعحب داشت که چه طوری توی این آب و هوای گرم باغی اینجا وجود داره که انواع درختان توش رشد کرده اند مثل هلو ، انجیر ،گردو ، انار و ...)

و بعد از خوش گذرانی توی باغ برای نماز خوندن و شام خوردن به یه پارک رفتیم. توی این پارک بود که اینجانب از کنار چشمه ای که آبش از آبسرد کن بخچال ما هم سردتر بود ( البته یخچال ما که آبسرد کن نداره ولی از اونایی که داره سردتر بود)  توانستم برای اولین بار کهکشان راه شیری رو ببینم.  خلاصه موقع شام فهمیدم که نوشابه های استفاده شده واسه ما کوکاکلاست و من هم عادت دارم که تو هر جمع جدیدی که باشم و بخوایم این نوشابه رو بخوریم حتما باید به این نکته اشاره بکنم که این آرم انگلیسی کوکاکولا رو که از پشت نگاه کنی نوشته: لامحمدلامکه....  که با کمی دقت می فهمی که کاملا هم از قصد همچین چیزی نوشته شده! بعد با دوستم احمد شروع کردیم به بحث راجع به اینکه، این نوشته که پشت به کاغذه و دقیقا میشه به سمت نوشابه ، تاثیر منفی معنوی اش رو روی نوشابه میگذاره (البته نمی دونم این ترکیب "تاثیر منفی معنوی" درسته یا نه!!). در همین بحث ها بودیم که یاد اون دانشمند ژاپنی افتادیم که دیده بود مولکولهای آب وقتی تحت تاثیر الفاظ خوب قرار می گیرند به آرایش منظم و زیبایی در می آیند و وقتی الفاظ زشت در کنار آنها گفته می شود ناگاه آرایش خود را از دست می دهند و ساختاری زشت به خود می گیرند.

احمد تعریف می کرد که گلدان خانه شان هیچ گلی نمی داده تا اینکه کلمات عشق ، سلام را نوشته اند و در کنار گلدان قرار داده اند و گلدان شروع به شکفته شدن کرده. در دنیای امروزی کمتر کسی است که اعتقاد به اعمال ماوراء طبیعی نداشته باشد و تاثیر ماوراءطبیعی افراد و شی ها را انکار کند. در همین بحث ها بودیم که احمد گفت: گفتن سلام در ابتدای خوردن آب آنرا از هرگونه آلودگی مبرا می کند. سلام گفت و خواست که لیوان پر از نوشابه اش را بردارد که دیدیم.....

دیدیم لیوان نوشابه بدون اینکه دست کسی بهش بخورد ، بادی بیاید یا هر علت دیگری.... افتاد و کل نوشابه اش ریخت زمین! حس غریبی بهم گفت:..........  شاید بهتره فقط خودم درکش کنم، اینه که از اون روز به بعد تصمیم گرفتم دیگه این نوشابه رو نخورم

که البته نشد!!

                          شاید آن روز که سهراب نوشت :

                          تا شقایق هست زندگی باید کرد

                       خبری از دل پر درد گل یاس نداشت

باید اینجور نوشت

                   هر گلی هم باشی

                                         چه شقایق

                                                       چه گل پیچک و یاس

                              زندگی اجبارست.....