سکوت


وقتی گریه کردیم گفتن بچه ای!وقتی خندیدیم گفتن دیوونه ای!وقتی جدی بودیم گفتن مغروری!وقتی شوخی کردیم گفتن سنگین باش! وقتی حرف زدیم گفتن پر حرفی!وقتی ساکت شدیم گفتن عاشقی!حالا هم که عاشقیم گفتن گناه داره



عشق

من پذیرفتم شکست خویش را
پند های عقل دوراندیش را
من پذیرفتم که عشق افسانه است
این دل درد آشنا دیوانه است
میروم شاید فراموشت کنم
با فراموشی ها هم آغوشت کنم
میروم از رفتن من شاد باش
از عذاب دیدنم آزاد باش
گرچه تو تنها تر از من میروی
آرزودارم ولی عاشق شوی
رسول

دلم میخواد به اصفهان برگردم ...

از اصفهان بگم :
( تو ذهنم اینها میان !)
¤ بازدید از مکان های تاریخی + ذوب آهن اصفهان + دانشگاه صنعتی اصفهان
    دیر خوابیدن + گفتگو دور آتش+ کله پاچه + بریانی +  ( ... )
دفعه اولم نبود که به اصفهان می رافتم ولی این دفعه با تمام دفعه های دیگه تفاوت داشت .
اردو های دوران دانش آموزی همینه ٬ تماما خاطره .
 
¤¤ تو این سفر یه سری سوال که  تو ذهنم بالا پایین میرفت جواب گرفت ٬ یه سری گژ فهمی حل شد و از همه مهمتر یه بستر جدید برای دوستی هام شکل گرفت.

¤¤¤ حامد سر کبدی پاش له و کبود شد . پیر مغان  هم  به دلیل  کمر درد و پا درد سفر سختی داشت . پیر هرات هم بعلت مریضی ( ناشی از کهولت سن!)  کلا نیومد. از  رییس هم نگم که دلی پرخون و  چشمی پر ز اشک دارم!!
سفر خوبی بود امید وارم به همه خوش گذشته باشه .

¤¤¤¤
در آخر هم بگم که نمی دونم  رضا چرا مطلب نمیده ، منتظریم ...

حسین

اولین سلام من

سلام
این اولین باری است که من دارم تو بلاگ اسکای مطلب پابلیش می کنم.
می خوام یه گزارش کامل از بلاگ بدم(البته با اجازه رییس):
در روز جمعه ۲/۵/۸۳ اولین پست  در بلاگ اسپات به نام رییس ثبت شد با این محتوی که:
  !! همیشه می خواستم یه جایی باشه حرفای دلمو بزنم. این جا شروع حرکته خیلی سخته
بعد کارمون رو شروع کردیم...
با اعضاء رضا . حسین . رسول و مهدی( که ایشان الحق و بر انصاف در طراحی قالب خیلی زحمت کشیدند. دستش رو می بوسم)
پس از مدتی حامد اضافه شد و همون قدر سریع که اومده بود رفت 
من رفتم مکه و دوستان چراغ بلاگ رو روشن نگه داشتند
اله مهر وارد شد و مهدی از صحنه بلاگ ما کنار رفت
ادامه دادیم تا اینکه عزیزترین رییس یعنی آقا منصور به عنوان عضو افتخاری نزول اجلال فرمودند و با ما همکاری کردند...
حالا هم پس از مدتها اومدیم بلاگ اسکای و داریم اینجا خدمت می کنیم
از همه که تو این مدت به ما سر زدن و نظر دادن تشکر می کنم

گزارش رو با یک بیت شعر تموم می کنم:
در این بهار که هر نو گلی دلی ببرد
نشد که این دل افسرده را گلی ببرد
میان این همه گلهای نازپروز
گلی نبود که از دست ما دلی ببرد
============================================

*یا آدم اشتباه نمیکنه یا اگه کرد اعتراف نکنه اگه اعتراف کرد التماس نکنه اگه التماس کرد دیگه زندگی نکنه

*در شهری به نام عشق کوهی است به نام محبت در این کوه رودی است به نام صفا در این رود آبراهی میرود به نام وفا سر انجام این آبراه به آبگیری میریزد به نام وداع

*بهش گفتم منو چه قدر دوست داری؟ گفت اندازه جوهر خودکارم!!!گفتم خیلی نامردی.چون جوهر خودکارت یه روز تموم میشه لبخندی زدو گفت :خودکار من اصلا جوهر نداره

*گفتم دوستت دارم گفتی خفه شو.گفتم عاشقتم گفتی خفه شو.گفتم نگات منو کشته گفتی خفه شو.گفتم میگیرمت گفتی راست میگی؟گفتم خفه شو

*دوستی میگه اگه کسی رو دوست داری به خاطر اون غرورتو زیر پا بزار نه به خاطر غرورت رفیقتو زیر پا بزاری

*هیچ وقت تو هاونگ آب نکوبید( اونا که باید بفهمن فهمیدن)
یا حق
رسول

زندگی چیزی نیست که لب طاقچه عادت از یاد من و تو برود...

سهراب جون چی چی گفتی ... نور به قبرت بباره.
امروز صبح سر صبحانه رادیو روشن بود، بعد از اخبار یه دفه صدای آهنگ
 من مست می عشق ام اومد.... نمی دونم ناخدآگاه رفتم تو فکر. یاد قبلنا افتادو یاد اردو هایی که با بچه ها می رفتیم و اون عقب اتوبوس من مست می عشق ام من مست می عشق ام رو می خوندیم. یکی تک خونی می کرد و بقیه گروه کر بودن ...
چند دقیقه ای رفتم تو فکر، یاد زمان بچگیم افتادم ... یاد اولین روز مدرسه، واسه یادگاری چه قدر عکس گرفتم ... یادمه اولین روز، خانوم معلممون که یه خال بالا لبش داشت از من خواست که برم یه درخت بکشم، سریع رفتم و چقدر هم قشنگ کشیدم ... یاد دهقان فداکارو تصمیم کبری افتادم... یاد بازی با توپ پلاستکی تو کوچه افتادم، تیرک های آجری و زمین آسفالت و دعوا سر اینکه آیا توپ از رو تیرک گذشته یا رفته تو گل و یا که اصلا کرنر شده!!!
راهنمایی چقدر به من خوش گذشت. اولین دوستم یادم اومد ... الان دیگه خیلی باهم فرق داریم ... یاد تموم اون اردو هایی که عقب اتوبوس می نشستیم و بندری می زدیم افتادم... چه کارگروهی های آبکی داشتیم ...
از همه مهمتر یاد صادق بودن افتادم!!!
دبیرستان هم عالمی داره، اون هم داره تموم می شه دورانی همراه با شور نشاط و ... گاهی هم افسردگی.
واقعا همه چیز خیلی زود گذشته و ما چقدر تغییر کردیم...
زندگی چیزی نیست که لب طاقچه عادت از یاد من و تو برود
زندگی بال پری دارد با وسعت مرگ، پرشی دارد اندازه عشق.
الهه مهر تو

انتقال جهت پیشرفت!

اومدیم بلاگ اسکای. نه اینکه بلاگر ضعیفه یا مشکل داره نه !
اینجوری نیست به نظر من که هنوز بهترین سیستم بلاگینگه . ولی سیستم کامنتیگش مشکل داره (فارسی نوشتن دو کلمه blog و comment مشکل ایجاد کرده!!)
ببینیم تا چی پیش میاد.
حسین